جدول جو
جدول جو

معنی پنجه افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

پنجه افکندن
(وَ)
پنجه زدن و پنجه کردن و پنجه انداختن. پنجه گرفتن. ستیزه کردن. زور کردن با کسی به پنجه
لغت نامه دهخدا
پنجه افکندن
مقابله کردن نبرد کردن زور کردن با کسی به پنجه پنجه انداختن پنجه گرفتن پنجه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
پنجه بردن و پنجه پیچیدن و پنجه تافتن و پنجه تابیدن، کنایه از غالب آمدن بر حریف باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنجه افشردن
تصویر پنجه افشردن
غالب آمدن بر حریف پنجه پیچیدن پنجه تافتن پنجه تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج چیزی را افکندن آسودن از آن:) در آن شهر سه روز بیاسودند و رنج راه بیفکندند (سمک عیار 34: 1)
فرهنگ لغت هوشیار